به گزارش خبرنگار مهر، حامد محمد نقوی، نویسنده پاکستانی در تازهترین رمان خود به سراغ زندگی و روایت اندیشههای مورخی از شهر کراچی رفته است. این کتاب با عنوان «آثار منتخب عبدالله معروف به قزاق» توسط انتشارات fourth estate در ۲۷۰ صفحه منتشر شده است.
عبدالله را قزاق مینامیدند چرا که در منازعهای با جوانان روسی، توانست بیشترین میزان الکل را بنوشد. اما اکنون فقط سنگینی نام و خاطرات گذشته را در خانه آبا و اجدادیاش به دوش میکشد. همان جایی که اضطراب، خستگی، تناقضها و تناوبهای تاریخی بر او تنه زده و به زور به پیشاش میبرند.
حامد محمد نقوی، ۱۰ سال پس از انتشار رمان موفق «بچه محل» که حال و روز جوانان آمریکایی را بعد از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر به تصویر میکشد، در کتاب «آثار منتخب عبدالله» از اوضاع و احوال پاکستان گفته است. سرزمینی که با گذر زمان دستخوش تغییرات شده است.
عبدالله شهر کراچی را با همان ساختار قدیمی و ترکیب منظمش به یاد میآورد. کیست که بداند کراچی در ابتدای شکلگیری از حاشیه و اطراف کلیساها جان گرفت و به شکل امروزی درآمد و همچنان میتوان نمودهایی از گذشته را در گوشه و کنار این شهر به چشم دید: شهری مملو از فالگیرها، بدنسازها، اراذل و اوباش، تراجنسیها، شاعران و خوانندگان دوره گرد، زنان و شیرینی و کودکان بازیگوش.
این شهر، شهر موسیقی(Jazz) و موسیقیدانان (اهل Goa) است. کسانی که اجدادشان علی رغم استعدادها و تواناییهایی که داشتند به منظور رهایی از چنگال استثمار پرتغالیها در اواسط قرن ۱۹ میلادی به شهرهای بمبئی، کلکته و کراچی مهاجرت کردند. عبدالله کسی نیست که تعصب شهرش را داشته باشد اما اگر کسی از وی در خصوص مذهبش بپرسد، بدون تعلل میگوید که «چه فرقی دارد! در این شهر مردم چه کاتولیک، چه پروتستان، پنطی کاست، هندو، شیعه، سنی، اسماعیلی، بوهرا، بریلوی در کنار هم زندگی میکنند. در این شهر نفاق نمییابی، در اینجا از یک دستی و هماهنگی لذت ببر در غیر اینصورت من به تو شهر کابل را پیشنهاد میکنم چرا که در آنجا میتوانی به آسودگی و سهولت از دین تک تک مردم بپرسی و جوابهای متفاوتی بگیری و نفاق را ببینی و دریابی. نبوغ، استعداد، حتی خود آگاهی و اغلب خود نمایشی از شاخصههای انکارنشدنی این کتاب به حساب می آیند.»
نویسنده با اغراقی افراطی شخصیت اصلی داستان را توصیف میکند و با لطافت طبع زیرکانه و نیز بهرهگیری از شعر و برخی اصطلاحات و مفاهیم نه چندان معمول، سعی در تسخیر و تاثیر بر اذهان عمومی دارد. نمیتوان برخی تفاسیر و تعابیر هوشمندانه و تند و تیز این کتاب را نادیده گرفت از آن جمله اینها میتوان به عبارت «خواهرها و برادرها مدام برسر مسائل کوچک باهم درگیر میشوند» اشاره کرد که به آزمایشات هستهای مغرضانه هند و پاکستان در سال ۱۹۹۸ نگاه میاندازد و یا عبارت «اروپا شبه قاره و هند قاره است» که به دوران پسااستعمار هند اشاره دارد و یا در جایی دیگر اینگونه نوشته است «ما مثل سالاد هستیم» که منظورش هویت و همزیستی اقوام مختلف هند است.
گستره دیدگاههای عبدالله و عباراتی که به زبان میآورد متغیر است به گونهای که از پیچیدگی و آراستگی در عبارات به ادبیات گستاخ و هتاک موجود در ترانههای ترانه سرایی همچون Cliff Richard میرسد. شاید که ذهن آشفته عبدالله آن هم در قالب عبارات علیه شرایط حاکم بر جامعه قابل قبول به نظر برسد اما در کل نقوی، نویسنده داستان در شکل دهی شخصیت اصلی این داستان به شیوهای که بتواند تاثیری واقعی داشته باشد، شکست خورده است.
عبدالله شخصیت شوخ سرشتی است که روال و اصول زندگی واقعی را با فکاهی درونی خود میآمیزد به گونهای که مفهوم داستان از ابتدا تا پایان دچار نوعی پارادوکس و تناقض گویی میشود. بجز افکار واهی ناشی از بیخوابی و خالی از احساس که در این داستان به چشم میآیند شاهد حوادث آمیخته با عشق و مسئولیت نیز هستیم. عشق در قالب شخصیتJugnu که اسباب عیاشی جنایتکاران است و رازها در سینه دارد و مسئولیت در قالب شخصیت Bosco، نوه «آخرین نوازنده ترومپت در کراچی» که به عبدالله سپرده میشود. عشق این دو نسبت به هم، به ماجراجویی عاشقانه و دیوانه وار تبدیل میشود که گَرد کسالت بار داستان را میزداید و حصارهای ترسیم شده در ابتدای داستان را کم کم در هم میریزد.
داستان جاه طلب نقوی - جملات ناب و خرسندی از تاریخی متوازن - در افکار درهم و بیجان قزاق متزلزل میشود و آنچه که باقی میماند چشم اندازی فوق العاده از «شبهای دیوانگی کراچی» است جایی که «نسیمش همچون نوشیدنی لاسی خنک» و «ستارگانش همچون دانههای شکر پخش شده در آسمان شب» هستند.
این خبر را بخش پژوهشهای وابستگی فرهنگی ایران در بمبئی هند برای مهر ارسال کرده است.
نظر شما